نوجوانی فصل هویتیابیست. کودکانی که تا دیروز فرشتههایی معصوم و آرام بودند به یکباره در دوره نوجوانی تبدیل به موجوداتی سرکش میشوند که در کشاکش تغییرات جسمی بلوغ و اوج فعالیت هورمونها، نیاز به استقلال و کسب هویت دارند و درگیر جدال با قوانین خانواده و جامعه میشوند. دوره نوجوانی سختترین دوره برای والدین است. اکثر والدین با داشتن پیشفرضهای اشتباه فرهنگی هرگز یاد نگرفتهاند چطور با فرزندان خود در مورد بلوغ و کنجکاویهای جنسی آنها صحبت کنند و در این زمینه پا به پای نوجوان خود پیش نمیآیند و آنها را به نوعی رها میکنند. آنچه یک نوجوان بیش از هرچیزی به آن نیاز دارد این است که والدینش او را به عنوان موجودی مستقل ببینند و باوجودیکه همچنان برای او قواعد و مقرراتی وضع میکنند، از او نظر بخواهند، به عقایدش گوش کنند و با علایق جدید او هرچقدر هم که از نظر والدین مورد پسند نباشد با احترام برخورد کنند. به نظر ساده میرسد ولی چرا اکثر والدین موفق به انجام این کارها نمیشوند؟
به عقیدهی من پاسخ در نارسیسیزم والدین نهفته است. برای اکثر والدین دشوار است که فرزند خود را که زمانی برای سادهترین نیازهایش به آنها وابسته بوده، چیزی جدا از خود تصور کنند که رفته رفته کنترل کم و کمتری بر آن دارند. زمانی که والدی برای محافظت از “خود” شکنندهاش نیاز به اعمال قدرت و کنترل دائمی بر محیط اطراف دارد، تا جای ممکن این کنترل را بر فرزند خود نیز اعمال میکند ولی با رسیدن دوره نوجوانی، نوجوان که به دنبال کسب هویت مستقل است دیگر ماندن تحت سلطهی والد را تاب نمیآورد و دست به طغیان میزند.
چرا داشتن یک فرزند نوجوان سخت است؟ تمام تقصیر را بر گردن هویتخواهی و جنگ هورمونها و اینترنت و دوستهای ناباب آنها نیندازید. رفتار نوجوان شما تا حد زیادی پاسخیست به مدل رفتاری شما. آیا شما هم از آن دسته والدینی هستید که از کودکی و سنین پایینتر برای ایجاد یک رابطه دوستانه تلاش نکردهاید و تمامی حس هویت خود را به اعمال قدرت و کنترل گره زدهاید؟ هر بار که بر سر قانونی با نوجوان خود دچار درگیری و چالش شدید و از نافرمانی او به تنگ آمدید از خود بپرسید که این قانون آیا واقعا به نفع اوست یا من با اعمالش سعی در حفظ جایگاه قدرتمند خودم دارم؟ یا چرا مخالفت نوجوانم با من و اختلاف نظرمان تا این حد من را مضطرب میکند؟
خسته نباشید مرسی به خاطر
این وبسایت زیبا